مدارا در روايات و سيره


 

نويسنده:محمد حسن روزبه




 

(1)مدارای پيامبر (ص)و ائمه ي اطهار (ع) با ديگران:
 

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به عنوان حامل وحي و مبيّن آن مي فرمايد:
«اُمِرتُ بمداراةِ الناسِ کَما اُمرتُ بِتبليغِ الرسالةِ»؛ (1)
من مأمور به مدارا و رفتار نيکو با مردم شده ام؛ همان گونه که به تبليغ رسالت مأمور گشته ام.
هم ايشان در تعبيري ديگر مي فرمايند:
«أمرني ربّي بمداراة الناسِ کما أمرني بأداء الفرائِض»؛ (2)
پروردگارم مرا به نرمي با مردم امر کرد؛ همان گونه که به انجام واجبات فرمان داد.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله که آينه ي جمال و جلال خداوندي و نمونه اتم صفات الهي است و متخلّق به اخلاق الله، همان گونه که خداوند نسبت به بندگان خويش رحيم و رئوف است،ايشان نيز نسبت به بندگان خدا رئوف و مهربان بودند و به قدري در راه نجات آن ها خود را به زحمت مي انداختند که خداوند در قرآن توصيه مي کند اين قدر خود را به زحمت نينداز:
(فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفسَکَ عَلي آثَارِهِم إن لَم يُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِيثِ أسَفاً)؛(3)
مبادا اگر ايمان نياورند تو جان خود را از اندوه در پي گيري مصالح مردم تباه کني.
و به همين مضمون، آيات ديگري وجود دارد که پيامبر را مهربان و رئوف معرفي مي کنند. (4)
اين مهرباني نسبت به همه ي مردم و همه ي انسان ها بود براي ايشان فرقي بين آحاد انسان ها وجود نداشت؛ سرنوشت آن ها براي پيامبر صلي الله عليه و آله مهم بود و لطف و رحمت او شامل همه مي شد. اين حد اعلاي مدارا با مردم است.
در سيره ي عملي آن بزرگوار اين رفتار نمود کامل داشت. حتي کفّار و مشرکان نيز مشمول اين مهرباني بودند؛ چنان که پس از فتح مکّه، اعلام عفو عمومي کردند و از سخن برخي از اصحاب که منتظر انتقام گيري بودند، سخت ناراحت شدند. (5) نسبت به يهود مدينه نيز همين حالت را داشتند، تا آن جا که به توطئه عليه پيامبر صلي الله عليه و آله پرداختند،ولي حضرت فقط آن ها را از مدينه بيرون راندند. حضرت در مواضع فردي و حکومتي- يعني چه آن جا که مربوط به شخص خود ايشان مي شد و چه آن جا که امري حکومتي در کار بود- حداکثر مدارا را نشان مي دادند. عفو عمومي پس از فتح مکّه رفتاري سياسي بود؛ اما از کساني که به شخص آن حضرت هم ظلم و جسارت مي کردند، به سادگي مي گذشتند.
نمونه هاي بسياري از اين گونه عفوها و گذشت ها را نيز در سلوک و سيره ي ائمه ي اطهار عليهم السلام نسبت به جاهلان مي توان ديد:

(2)توصيه هاي پيامبر (ص)و ائمه ي اطهار (ع) به اصحاب و پيروان:
 

الف) مدارا با همکيشان: امام صادق عليه السلام مي فرمايند:
«قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ثلاثٌ مَن لم يکن فيه لم يتمَّ له عملٌ: ورعٌ يُحجزه عن معاصي الله و خُلقٌ يُداري بِهِ الناسَ و حلمٌ يَرُدُّ به جهلَ الجاهلِ» (6)
نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده است که فرمودند:
هر گروهي که مداراي آن ها نسبت به مردم کم است، آن ها را از ميان قريش برانيد (7).
ب) مدارا با همه ي انسان ها: اميرالمؤمنين عليه السلام در وصيتشان به امام حسن مجتبي عليه السلام مي فرمايند:
«و أحسن کما تُحبُّ أن يُحسنَ إليک » (8)
رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز فرمودند:
«ألا اُخبرکُم بخيرِ خلائقِ الدنيا و الآخرة؟ العفوُ عمَّن ظلمکَ، و صلةُ مَن قطعکَ، والإحسانُ إلي مَن أساء إليک و إعطاءُ مَن حَرَمَک».(9)
ج) مدارا با اقلّيت هاي مذهبي: امام صادق عليه السلام مي فرمايند:
«إن جالسکَ يهوديُّ فَاحسِن مجالستَه»؛ (10)
اگر يهودي همنشين تو شد، با خوبي و نيکي همنشين او باش.
د) مداراي حاکمان با مردم: خداوند به پيامبر خود در موقعيت زمام داري و حکومت به مردم، دستور مي دهد که با رحمت و مهرباني با مردم رفتار کند و از خطاهاي آنان درگذرد و با آن ها به مشورت بپردازد:
(فَأعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَشَاوِرهُم فِي الأَمرِ ). (11)
بدين روي، امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايد:
جبرئيل بر پيامبر نازل شد و به ايشان فرمود: اي پيامبر، خداوند بر تو سلام مي رساند و مي گويد: با بندگانم مدارا کن. (12)
رسول خدا صلي الله عليه و آله به استاندارد خود، معاذ بن جبل- در هنگامي که او را به سوي عين مي فرستادند- فرمودند:
«عليکَ بالرفقِ و العفوِ في غيرِ ترکٍ للحقّ » (13)
و نيز فرمود:
«يَسّر و لا تُعسّر، بَشّر و لا تنفّر» (14)
حضرت علي عليه السلام در نامه ي خود به مالک اشتر مي فرمايند:
«و أشعِر قلبَک الرحمةَ لِلرعيةِ و المحبّةَ لهم و اللطفَ بهم، و لا تکونَنَّ عليهم سَبُعاً ضارياً تغتنمُ أکلَهم؛ فإنّهم صِنفان: إمّا أخُ لکَ في الدين أو نظيرٌ لک في الخقِ. يَفرُطُ منهم الزللُ و تعرضُ لهم العللُ و يُؤتي علي أيديهم في العمدِ و الخطاء، فَاعطِهم مِن عفوکَ و صفحکَ مثلُ الّذي تحبُّ أن يُعطيک اللهُ مِن عفوه و صَفحه» (15)
قلبت را از رحمت بر رعيت و محبت و لطف به آنان لب ريز گردان، و بر آنان درنده اي خون خوار مباش که خوردن آنان را غنيمت بشماري؛ زيرا آنان دو صنفند: يا برادر تواند در دين و يا هم نوع تواند در خلقت. از آنان لغزش هايي سر مي زند و خطاهايي به آن ها روي مي آورد و از روي عمد يا خطا، دچار تجاوز مي شوند. مردم را از بخشش و چشم پوشي هاي خود چنان بهره ور ساز که دوست داري مثل آن را خدا به تو عطا نمايد.
«و لا تقولنَّ إنّي مؤمَّرٌ آمُرُ فاُطاعُ، فإنّ ذلکَ إدغالٌ في القلبِ و منهکةٌ للدينِ و تقرّبٌ مِنَ الغِيَرِ»؛(16)
و مگو مرا امير و مسلط بر شما گردانده اند، امر مي کنم و بايد اطاعت شوم. اين تخيّل، افساد قلب است و تضعيف دين و خود را به دگرگوني ها نزديک کردن.
حضرت به مالک مي فرمايد:
قلب خود را پر از محبت به مردم گردان.
اين نشان دهنده ي آن است که محبت ورزيدن حاکمان الهي به مردم نه براي جلب آنان و تحکيم پايه هاي قدرت خود و تسلط افزون تر بر آن ها و نه از سرِ خدعه و سياست بازي و براي کسب وجهه ي مردمي، بلکه محبتي واقعي است و از قلب حاکم سرچشمه مي گيرد.
انسان الهي به واسطه ي نور حق، جلوه جمال او شده و آينه ي محبت اوست. او از درشتي و غلظت و تاريکي هاي نفساني فارغ گشته و به سوي «منِ» متعالي در حرکت است. «من» متعالي به خلاف «من» طبيعي به جاي اين که خود را محور قرار دهد، خدا را محور مي داند، خود را وابسته به مبدأ اصلي جمال و جلال مي شناسد و به همين سان، همه ي انسان هاي مانند خود را وابسته به او مي بيند و اتحادي پرمعنا انسان ها احساس مي کند و همه را مانند خويشتن عزيز و گرامي مي دارد.
بر مثال موج ها اعدادشان
درعدد آورده باشد بادشان
روح انساني «کنفسٍ واحده» است
روح حيواني سفال جامد است (17)
دراين توصيه، امام علي (ع) مردم را دو دسته مي کنند: يا برادران ديني و يا انسان هاي همانند که خداوند آفريده است. همان گونه که حاکم از خداوند اميد لطف و رحمت دارد، او نيز به بندگان او لطف و رحمت ارزاني دارد. با اين ديد، لطف و رحمت بر مردم تا اعماق جان او راه مي يابد.
و از اعماق قلبش بروز و ظهور مي يابد.
توضيح آن که اين لطف و رحمت در يک نظام متعالي و در حلقه هاي آن معنا و مفهوم مي يابد؛ نظامي که در رأس آن خداوند قرار دارد و همه چيز و همه کس به سوي او در حرکت هستند. در اين نظام، دنيا و هر آنچه در آن است به رنگ او تصوير مي گردند.
اين اصل به ما مي آموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق بايد تسليم باشد و از هيچ انساني نبايد اطاعت کند، مگر اين که اطاعت او اطاعت خدا باشد. و بنابراين، هيچ انساني هم حق ندارد انسان هاي ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور کند... هيچ فردي حق ندارد انساني و يا جامعه و ملتي را از آزادي محروم کند؛ براي او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود، که بسيار ناقص است و يا بنا به خواسته ها و اميال خود تنظيم نمايد. (18)
انسان الهي در حرکت به سوي خدا، اولاً مالک خويش است و ثانياً، نياز به عمل صالح دارد.
اين دنيا، دنيايي است که عبور از آن بايد بکنيم ما؛ دنيايي نيست که در اينجا ما زيست کنيم. اين راه است، اين صراط است که اگر توانستيم مستقيماً اين صراط را طي کنيم،همان طوري که اولياي خدا طي کردند... اگر توانستيم که از اين صراط به طور سلامت عبور بکنيم. سعادتمنديم. (19)
انسان الهي فارغ از خودپرستي است و مالک هواهاي نفساني؛ کسي است که خود را از خداوند و او را مراقب و حساب رس خود مي داند و همواره در کار تزکيه نفس و تصفيه ي خود است تا از من حيواني برهد و به من انساني و الهي برسد.
و اين انسان است که مي تواند بندگان خداوند را برادر و همانند خويش ببيند، نه چونان طعمه اي است که مطلوب براي دريدن و پاره کردن باشند. محبت او نسبت به خلق خدا محبتي عميق و ريشه دار است و براي کسب عمل صالح و رضاي الهي است، نه محبتي کاسب کارانه و براي جلب منفعت و ادامه ي رياست.
اگر نفوسي تزکيه نشده و تربيت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه ي توحيد، در صحنه ي معارف الهي، در صحنه ي فلسفه، در صحنه ي فقه و فقاهت، در صحنه ي سياست، در هر صحنه اي که وارد بشوند، اشخاصي که تزکيه نشدند و تصفيه نشدند و از اين شيطان باطن رها نشدند، خطر اينها بر بشر خطرهاي بزرگ است... کساني که در بشر مي خواهند زمام داري کنند اگر بخواهند که طغيان نکنند و کارهاي شيطاني نکنند، بايد تزکيه کنند خودشان را و بعثت براي همين است که همگان را تزکيه کند. و اين تزکيه براي دولتمردان، براي سلاطين، براي رؤساي جمهور، براي دولتها و براي سردمداران بيش تر لازم است تا براي مردم عادي. (20)
بايد از خيالات شيطاني و اوهام حيواني دست برداريم و سربندگي به درگاه او فرود آوريم. اين است چاره ي درد و بيماري کبر و غروري که محبت بندگان خدا را از دل بيرون مي کند. بدين روي، حضرت امير عليه السلام توصيه مي کنند:
«وَ إذا أحدثَ لکَ ما أنتَ فيه مِن سلطانکَ، اُبّهةً أو مَخِيلة، فانظر إلي عِظَمِ مُلک اللهِ فوقَکَ و قدرته منکَ علي ما لا تقدرُ عليه مِن نفسکَ، فإنّ ذلک يَطامِنُ إليکَ مِن طِماحکَ و يَکفُّ عنکَ مِن غَربک و يفيءُ إليکَ بما عَزَبَ عنکَ مِن عَقلکَ»؛ (21)
و هنگامي که موقعيت چشم گيري که به سبب داشتن سلطه به دست آورده اي، کبر و نخوتي در تو ايجاد کرد، توجه کن به عظمت ملک خداوندي و قدرت او که در برابر آن توانايي سلطه بر خويشتن را نيز دارا نيستي؛ زيرا اين توجه، آتش گردن کشي تو را فرو مي نشاند و تو را از تندي باز مي دارد و عقل از سر بدر رفته را به تو بر مي گرداند.
بنابراين، اگر کسي عظمت خداوند را دريابد، به حقارت خود پي مي برد و متواضع مي گردد. تخيّل سلطه مطلق بر انسان ها و خيال قدرت مداري مستلزم تلقين خداگونه بودن بر خويشتن مي شود و موجب ادعاي همسري و همساني با خدا و تشابه در عظمت و جبروت اوست؛ خداوندي که «يذلُّ کلَّ جبار و يُهين کلَّ مختال»؛(22) همه ي جبّاران را ذليل و همه ي متکبّران را پست مي سازد.
هرکه را مردم سجودي مي کنند
زهر اندر جان او مي آکنند
چون که برگردد از او آن ساجدش
داند او کان زهر بوده مؤبدش
نردبان خلق اين ما و من است
عاقبت زين نردبان افتاده است
هرکه بالاتر رود ابله تر است
کاستخوان او بتر خواهد شکست
اين فروع است و اصولش آن بود
که ترفّع شرکت يزدان بود (23)
حضرت امير عليه السلام خود پناه يتيمان و يار دردمندان و نمونه عالي مدارا با دوستان و مخالفان. مداراي حضرت با خوارج به گونه اي بود که در وسط نماز هم بر حضرت طعن مي زدند، ولي حضرت از برخورد تند با آن ها جلوگيري مي کردند.

محبت و عطوفت اسلام در آينه ي کلام امام خميني رحمه الله
 

الف. رحمت حق: حضرت امام رحمه الله تربيت يافته ي مکتب اسلام ناب بودند و کلام و بيان ايشان نيز آينه اي از معارف الهي بود. آنچه از رحمت و عطوفت در قرآن و بيان پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه ي اطهار عليهم السلام بر شمرديم، در کلام ايشان نيز تبلور يافته است. در نظر حضرت امام رحمه الله اساس عالم وجود بر رحمت الهي است. همه ي انسان ها نيز در سايه ي اين رحمت، فيض وجود يافته اند و انسان در همه حال مشمول اين رحمت است.
خداوند به همه ي بندگان خودش رحمت دارد و همين رحمت موجب ايجاد بندگان و فراهم کردن اسباب رفاه و بندگي آن ها است. و همين رحمت موجب فرستادن انبياي بزرگ است. رحمت خدا اقتضا دارد که بندگان خدا را هم در دنيا و هم در آخرت به سعادت برساند. تمام اسباب سعادت را – مادي و معنوي- فراهم فرموده است. بندگان خدا با اسم «رحمان» و با اسم «رحيم» موجود شدند و ادامه ي حيات در دنيا و آخرت مي دهند. (24)
«رحمان» با رحمت و با رحمانيت همه موجودات را ايجاد کرده است و اين رحمت است. اصل وجود رحمت است، حتي آن وجودي که به موجودات شرير هم اعطا شده، باز رحمت است. (25)
قرآن يک رحمتي است براي همه ي بشر و پيغمبر اسلام يک رحمتي است براي عالمين که در همه ي امور رحمت است. (26)
ب. رحمت پيامبر صلي الله عليه و آله: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله براي همه ي عالم رحمت بودند، حتي براي آن ها که با ايشان جنگيده اند و به کام مرگ رفته اند. در نظر امام راحل، جنگ هاي پيامبر صلي الله عليه و آله براي مملکت گيري يا براي کسب عِدّه و عُدّه نبوده، براي فرو نشاندن خشم نبوده، بلکه از سر دل سوزي و از فرط محبت انجام گرفته است.
جنگ هاي رسول اکرم رحمتش کم تر از نصايح ايشان نبوده است... جنگ هاي پيغمبر رحمت بوده است بر عالم و رحمت بوده است حتي بر کفّاري که با آن ها جنگ مي کرده است. رحمت بر عالم است؛براي اين که فتنه در عالم اگر نباشد، همه ي عالم در آسايشند. اگر چنانچه آن هايي که مستکبر هستند، با جنگ سرجاي خودشان بنشينند، اين رحمت است بر آن امّتي که آن مستکبر بر او غلبه کرده است. بر خود مستکبر رحمت است؛ براي اين که اساس عذاب الهي بر اعمال ماست. (27)
حضرت امام رحمه الله همواره به خصوص به مسؤولان توصيه مي کردند که
همانند پيامبر و ائمه ي اطهار عليهم السلام با ديگران برخورد کنند؛ همان گونه که آن ها با مردم يکرنگ و يکدل بودند و به گونه اي با آن ها معاشرت و تواضع مي کردند که اگر غريبي بر آن ها وارد مي شد، نمي توانست آن ها را بشناسد؛ زيرا صدر و ذيل براي خودشان درست نمي کردند. (28) همين محبت ورزي آنها سبب مي شد مردم به آن ها عشق بورزند و از اين رو، با تأسي به پيامبر صلي الله عليه و آله خطاب به مسؤولان مي فرمودند:
کاري بايد بکنيد که محبت مردم را جلب کنيد. (29)
بناي اسلام بر رأفت و رحمت است نسبت به همه ي مردم، از هر گروه و قشري که باشند، هر مذهب و ملتي که باشند.
اسلام با کمال رأفت، با کمال رحمت با همه ي طبقات رفتار مي کند؛ و همين رحمتش هدايتي است که مي خواهد همه ي قشرهاي عالم به سعادت برسند. (30)
ج. تعامل مردم با يکديگر: به نظر امام راحل رحمه الله، اصل در تعامل مردم با يکديگر بايد بر محبت باشد؛ زيرا وقتي خداوند، که مصدر همه ي عالم وجود است، بنا را بر محبت و رحمت قرار داده، چرا ما بندگان او محبت نورزيم؟
پس آنچه و آن کس که مورد عنايت و الطاف و محبت هاي الهي است، چرا مورد محبت ما نباشد؟ و اگر نباشد، اين نقصي نيست براي ما؟ و کوتاه بيني و کوتاه نظري نيست؟ (31)
بنابراين، دل انسان مؤمن نسبت به همه ي مردمان و همه ي بشر مهربان است؛ زيرا او به عنوان آينه ي جمال خداوند مي کوشد که همانند خداوند گردد و اسماء او را در خود به ظهور برساند؛ خداوندي که بال رحمتش بر تمام عالم گسترده است و از اين رو، بنده ي او هم بر تمام عالم رئوف است.
بعضي از علماي بزرگ، از قراري که شنيدم فرموده اند که من براي اشخاص منحرف بيش تر دعا مي کنم؛ براي اين که آن ها بيش تر احتياج به دعا دارند. دل هاي انسان ها، انسان هاي متعهد، دل هايي است که رئوف و مهربان بر همه ي بشر است.(32)
يکي از مهم ترين علل توصيه به محبت و مهرباني در اسلام اين است که هدف اسلام تربيت است. اسلام بنا بر دل سوزي و محبتي که نسبت به بشر دارد، مي خواهد او را تربيت کند تا به کمال لايق خود برسد و اساس دستورات تربيتي اسلام بر فطرت استوار است و فطرت انساني با رحمت و رأفت سازگارتر است تا با خشونت و غلظت، ملايمت مؤثرتر است:
در مسائل، ملايمت و جهت رحمت بيش تر از جهت خشونت تأثير مي کند. من در زمان اختناق رضاخاني، وقتي در مدرسه ي فيضيه صحبت مي کردم،آن گاه که از جهنم و عذاب الهي بحث مي کردم،همه خشکشان مي زد، ولي وقتي از رحمت حرف مي زدم، مي ديدم که دل ها نرم مي شود و اشک ها سرازير مي گردد و اين تأثير رحمت است.با ملايمت انسان بهتر مي تواند مسائل را حل کند تا شدت. (33)
بنابراين، انسان ها و به ويژه مسلمانان بايد از تکبّر دوري گزينند و به شکرانه ي نعمتي که خداوند به آن ها داده است، تواضع کنند؛ خود را از همدلي و انس با بندگان خدا محروم نگردانند.
هيچ فرد يا گروهي نبايد از احساس رشد و عظمت خود دچار غرور گردد و به ديگران با ديده ي تحقير و اهانت بنگرد که منشأ اختلاف گردد و بايد توجه داشت که منشأ همه ي اختلاف ها و درگيري ها خودخواهي و حبّ نفس است.
زائران محترم مبادا که از احساس رشد و عظمت انقلاب خود در برابر مسلمانان ديگر کشورها به غرور و عجب گرفتار شوند و خداي نخواسته به اعمال و رفتار مسلمانان به ديده ي اهانت و تحقير بنگرند و از همدلي و انس با دوستان خدا در مکّه ي مکرّمه محروم شوند و از شکر اين نعم بزرگ الهي، که تواضع در برابر مسلمانان و مستضعفان و برادران ديني است، غافل بمانند. (34)
د. تعامل مسؤولان با مردم. اصل اول در نحوه ي برخورد مسؤولان با مردم، مهرباني و محبت در رفتار و کردار است. باب رحمت بايد به سوي همه ي ملت باز باشد. نظام اسلامي نظامي است که بر پايه ي محبت استوار است و همه ي ارکان آن بايد به اين سمت جهت گيري کنند. اين نظام، چه از حيث ساختار و نهادهاي حکومتي و چه از حيث محتوا و قوانين جاري و چه از حيث مجريان و متصديان امور مملکت، بايد در همين مسير حرکت کنند. به همين سبب، پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دست ملت و به رهبري امام راحل رحمه الله امّت رها شده از بند اجانب با پي ريزي جمهوري اسلامي موجبات آزادي همه ي قشرها را فراهم آورد و به تعبير حضرت امام رحمه الله:
ما بعد از آن که پيروزي براي ملتمان حاصل شد و خيانت کاران و جنايت کاران را از صحنه بيرون کرديم و ملت بيرون کرد، باب رحمت را به روي ملت و به روي همه ي قشرها به دو مصراع باز کرديم. با رحمت عمل شد، آزاد شدند، مرزها آزاد، قلم ها آزاد، فعاليت هاي سياسي آزاد؛ تمام آزد. و با رحمت با همه عمل شد... همان رحمتي که دنباله ي رحمت اسلام است، دنباله ي رحمت رسول خداست. (35)
يکي از فرق هاي بين دولت هاي غيراسلامي- دولت هاي طاغوتي- [با] دولت اسلامي اين است و بايد هم اين باشد که در دولت هاي اسلامي محيط، محيط محبت است، محيط برادري است... نه يک محيط رعب در کار هست. خداي تبارک و تعالي براي مؤمنيني که در خدمت اسلام هستند دو خاصيت نقل مي فرمايد: يکي اينکه بين خودشان محيط محبت است (رُحَمَاءُ بَينَهُم) با هم دوستند، رحيمند، همه به ديگري محبت دارند؛ در مقابل غير (أشِدَّاءُ)؛ در مقابل کفار و در مقابل اجانب شديد هستند، محکم. بين خودشان دوست و رفيق هستند. (36)
و از همه سزاوارتر براي ابراز اين محبت و رحمت، مسؤولان هستند. آن ها بايد بيش از همه، حالت رحمت و رأفت ايجاد کنند. به تعبير ديگر، آنان مانند درختاني که هوا را پر از اکسيژن مي کنند، بايد فضا را پر از محبت کنند؛ درشتي ها و سختي ها را به جان بخرند و رحمت را هديه دهند. بدين منظور، ابتدا بايد بين خودشان اين حالت برقرار شود و سپس آن را به مردم نثار کنند. اما مسؤولاني که بين خودشان خصومت و نزاع وجود دارد، چگونه مي توانند به آحاد ملت محبت بورزند؟
ذات نايافته از هستي بخش
کي تواند که شود هستي بخش؟
حضرت امام رحمه الله همواره به مسؤولان توصيه مي کردند که بين خودشان و در ارتباط با مردم با دوستي رفتار کنند:
شما بايد همان دستور قرآن را عمل کنيد که بين خودتان... با ساير ملت روابط دوستي داشته باشيد که وقتي شما مي آييد توي مردم، مردم شما را بپذيرند، شما را دوست داشته باشند. (37)
در اسلام، رابطه ي زمام دار و مردم، رابطه ي سلطه گر و سلطه پذير نيست، رابطه ي حاکم و محکوم نيست، بلکه اين رابطه بر اساس قرآن، رابطه اي دو طرفه است که هر کدام بر ديگري بر پايه محبت و دوستي، حقوقي دارند.بنابراين، زمان دار حق ندارد خود را از ديگران برتر ببيند و از مقام خويش سوء استفاده کند و کوچک ترين حقي را از مردم ضايع کند.
حکومت و زمام داري در دست فرد يا افراد، وسيله ي فخر و بزرگي بر ديگران نيست که از اين مقام بخواهد به نفع خود، حقوق ملتي را پايمال کند. (38)
بنابراين، هرچه قدرت افزون تر، تواضع هم افزون تر، و در يک کلام:
ايران را يک محيط محبت کنيد. (39)
اسلام انسان را محب آدم بار مي آورد، به آدم عطوفت دارد. (40)

پي نوشت ها :
 

1. بحار الانوار، ج 74، ص151، ح 97.
2. اصول کافي، ج 2، ص 117، ح 4.
3. کهف (18): 6.
4. ر. ک: اعراف (7): 199؛ توبه (9): 128؛ فاطر (35): 8.
5. فروغ ابديت، ج 1، ص 337.
6. وسائل الشيعه، ج 12، ص 201، ح 16084.
7. اصول کافي، ج 2، ص 117، ح6.
8. نهج البلاغه، ص 397؛ نامه ي 31.
9. اصول کافي، ج 2، ص 107، ح 1.
10. وسائل الشيعه، ج 12، ص 201، ح 16087.
11. آل عمران (3): 159.
12. اصول کافي، ج 2، ص 116، ح2.
13. بحارالانوار، ج 74، ص127.
14. همان، به نقل از : سيره ي ابن هشام، ج 4، 237.
15. نهج البلاغه، ص 427، نامه ي53.
16. همان، ص428.
17. مثنوي معنوي،دفتر دوم.
18. صحيفه ي امام، ج 5، ص387.
19. همان، ج3، ص 235.
20. صحيفه ي امام،ج 14،ص391-392.
21. نهج البلاغه، ص 428، نامه ي 53.
22. همان.
23. مثنوي معنوي، دفتر پنجم.
24. صحيفه ي امام، ج9، ص 369.
25. براي توضيح بيش تر. ر. ک: تفسير سوره ي حمد، ص22-28.
26. صحيفه ي امام، ج 19، ص 112.
27. همان، ص 112و 113.
28. براي توضيح بيش تر. ر. ک: همان، ج 8، ص 428 و 429.
29. همان، ص 126.
30. همان، ج 9، ص 386.
31. همان، ج 16، ص218.
32. همان، ج 15، ص493.
33. همان، ج 18، ص 202.
34. همان،ج 20،ص 345.
35. همان، ج 9، ص370.
36. همان، ج 6، ص 440.
37. همان، ج8، ص 128.
38. همان، ج5، ص 409.
39. همان، ج6، ص 444.
40. همان، ج8، ص 82.

منبع:روزبه، محمد حسن، (1388) امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي: مدارا، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ پنجم.